من خیلی گناه داشتم
راستش من جزوه مینوشتم برای ی درسمون توی دانشگاه و بچهای دانشگاه یسریاشون خیلی بدجنسن من در حق همشون خیلی خوبی کرده بودم ولی دوست نداشتم جزومو بدم دستشون بعد این خانوم اومد گفت جزوهارو بفرست تو گروه همه داشته باشن
گفتم دوست ندارم بفرستم هیچکس قرار نیست بابت این فداکاری از من قدردانی کنه گفت کسی ک درس خونه تا الان جزوه نوشته این کمک ب کسیه ک میخواد پاس شه بعد گفتم نمیخوام بفرستمو اینا یهو گفت برای طرز فکرت متاسفم میرم ب بچها میگم تو نخواستی جزوه بفرستی اسمتو میگم
اصلا ی آن هنگ کردم بخدا باورم نمیشد چطور خجالت نکشید از گفتن این حرفا به من وقتی مادرم اونقد در حقش خوبی کرد وقتی پدرم مارو میبرد میاورد
بعد ی مدت ب روش اوردم گفت عصبی بودم ببخشید
واقعا وقتی عصبی هستن من ادم بی ارزشی هستم که سر من خالیش کنن؟؟؟