یه آقایی تو فامیل که تو محل ما هم زندگی میکنن و مغازه داره ..یعنی ما تازه چن ماهه اومدیم این محل و از رو فامیل بودن باهاش سلام علیک میکردم و گاهی منو به حرف میکشید در ظاهر خیلی باشخصیت و جنتلمن خیلی ناراحت شدم و دلم برای همسرش سوخت بهم گفت خیلی وقته بهت فکر میکنم و چنتا حرف عاشقونه که از ناراحتی گوشام انگار کر شده بود...منم بی هیچ حرفی زدم بیرون از مغازه این ماجرا برای دو هفته پیشه و ذهنمو درگیر کرده و همش میگم مگه من چطور رفتار کردم که به خودش اجازه همچین حرفی رو داده به شوهرمم به هیچ عنوان نمیتونم بگم خودتون میدونین که چ بلایی بعدش سر آدم میاد چه داستانهایی در میاد