سلام بچها
ی رمان بود الان اسمش یادم رفته خیلی درگیر شدم بابتش🤣
تو این رمانه یه زن و شوهر بودن که شوهره اجازه نمیداده این زن تنهایی مثلاً مسافرت بره و اینا حالا یه روز مجبورن زن تنها با بچهاش ور میشه که بره یه مسافرت فکر کنم خانواده شوهره مثلاً اصرار میکنن خلاصه شوهرم با هزار زور و ضرب اجازه میده که بره ولی توی اتوبوس که سوار میشه براش پاپوش درست میکنن و به جرم حمل مواد مخدر دستگیرش میکنن بعد شوهرشم اینو باور نمیکنه و طلاقش میده بعد اینم با همون پلیسه که اینو دستگیر کرده فکر کنم ازدواج میکنه آخرش کسی اسمش میدونه 😅❤️