خانوما همسرم اصلا رازدار نیست. البته در قبال خانواده ما رازدار نیست و برعکس اتفاقات خانواده پدریش رو اصلا نمیگه. حالا این شوهر نفهم من همه زندگیمو کف دست خانوادش میذاره. حس میکنم امنیت ندارم تو خونم. هرچی میگم و هرجایی میرم خانوادش میدونند. حرفشم اینه که اونا به فکرتن. پریشب دعوامون شد با فتنه های خواهرش خانوادش پایین بودن همشون ریختن بالا. دیشبم میخواستم برم خونه مامانم باز خانوادشو آورده وسط داد و هوار میکشه. یعنی من تنهااایی نمیتونم با شوهرم دعوا کنم هیئت همراه باید داشته باشه. خب مردک نفهم اصلا بخوام قهر کنم برا چی لشکر کشی میکنی. اونا هم پشت پسر و دخترشون بودند. واقعا از نفهمی شوهرم متعجبم. تحصیلکرده و نماز خونه مثلا. اما مث گاااااااااااوه.
بخدا زندگیم رو هواست. بچم باهام نیست. نذاشتن بیارمش. یجوری هم خودشو خوب نشون میداد که تا سه سال متوجه موضوع نبودم. الان فهمیدم دعواهامون از کجا آب میخوره