مستاجرم طبقه دوم بودم بدون آسانسور ، ۴ سال توی این خونه بودم خسته شده بودم از پله ، به صاحبخونه گفتیم نمی مونیم توی خونه شانس ما سریع مستاجر گیرش اومد ما هم هر چی گشتیم خونه ای که باب میلمون باشه و قیمتش مناسب باشه پیدا نکردیم امروز یه خونه ای دیدیم به اجبار قرارداد بستیم اصلا به دلم نیست😔
طبق تجربه اجاره نشینی،اول باید خونه پیدا میکردی بعد به صاحب خونه اعلام میکردی میخوای بری
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
انشالله خونه جدید پراز انرژیهای خوب باشه و کلی حالتو خوب کنه
چیزی نمیگم چون دلم خیلی از این دنیا پره...میخوام ازت هر چی بگم بغضم گلومو میبره...آدم یوقتا از خودش بی حرف باید بگذره...این روزهای آخرو ساکت بمونم بهتره...
بیخیال .........مگه طبقه دوم چندتا پله داره که خسته شدی.........حالام گذشته ها گذشته
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......