آره پدر نازنینم که آزارش به مورچه هم نرسیده بود. انقدر درداشو تو خودش میریخت هیچکس هیچی نمیفهمید. کادر بیمارستان میگفتن بهترین و صبورترین مریضمون هستی میگفتن حتی یه بارم صداش بلند نشده🥺 پرستارا صداش میکردن بابا😔
وقتی رفت یه تیکه از قلبمم کنده شد باهاش رفت زیر خاک. و مراحل سخت تر بعدش.
امضا و اثرانگشت که باخواهرم تو سردخونه زدیم، شناسنامه اش که پانچ شد و مهر فوتی زدن رو دادن بهمون😔 و شعر روی سنگ قبرش که خودم انتخاب کردم😭😭😭
پدرجان یاد آن شبها که مارا شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگانی گر چه یکسر رنج و سختی بود
بنازم همتت بابا، صبور و مهربان بودی😭😭😭😭 واقعا جمله به جمله اش مصداق بابام بود😔
امیدوارم که خدا به پدرت سلامتی بده عزیزم