یه چیز مسخره یادم اومد

مااماان_ساامیاار

مدیر استارتر

عضویت: 1399/08/23

تعداد پست: 10341

دبیرستانی بود یه عالم سبیل هم داشتم

داشتم میومدم خونه

یه پسره شماره پرت کرد جلو پام

منم تا خونه گریه کردم

اومدم به داداشم گفتم

داداشم رفت دعوا

الان یادم اومد چرا همچین حرکت چیپی کردم خل بودم

الان به داداشم‌میگم‌تو چرا زدی.. میگه اخه نفست بالا نمی اومد گفتم حتما اذیتت کرده آدم با یه شماره پرت کردن اونجوری نمی ترسید

اینجا یه سایت عمومی ک توش تبادل نظر میکنیم اگه با نظرم‌مخالفی ، مودبانه منو توجیه کن تا کمک به رشد فکری هم کنیم کاش هممون پولدار و خوشحال و سلامت باشیم

1404/04/06

15:50

1 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

2014atash

عضویت: 1399/01/30

تعداد پست: 9226

😂😂😂واسه تو شماره پرت کردن به فقط من نگاه کرد و خندید منم زار زار کنان رفتم خونه البته ۱۳ سالم بیشتر نبود بعدا فهمیدم پسره بنده خدا کلا از نظر عقلی مشکل داشت

" تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد ... " (سهراب سپهری)

1404/04/06

15:52

0 نفر لایک کرده اند ...

مااماان_ساامیاار

مدیر استارتر

عضویت: 1399/08/23

تعداد پست: 10341

😂😂😂واسه تو شماره پرت کردن به فقط من نگاه کرد و خندید منم زار زار کنان رفتم خونه البته ۱۳ سالم بیش ...

بخدا تعطیل بودیم

1404/04/06

15:53

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان الهام

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.