2777
2789
عنوان

من و تو دو تشنه لب

62 بازدید | 0 پست

یک شبی هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح. هی چشمهای تو پر از خواب شود و من ببوسمت و بگویم کمی دیگر که حرف بزنیم می خوابیم.

هی برایت تعریف کنم از بچگیهایم که چقدر دلم میخواست پرنده باشم و بروم روی ماه خورشید را ببوسم و نمی شد و من غصه می خوردم و مادربزرگم کله ام را می بوسید و میگفت طفلک دیوانه من.

هی من برایت تعریف کنم از تنهایی این چند قرن که تو نبودی و من هر شب می نشستم با رودخانه حرف میزدم درباره تو و رودخانه می خندید و می گفت نیست، نمی آید، بخواب.

هی من برایت تعریف کنم هر بهار که رد میشد و تو نبودی، من چقدر می پژمردم در تماشای بوسه بازی پروانه و گل حسن یوسف حیاط خانه قدیمی مان. 

هی من حرف بزنم و نگذارم تو بخوابی و کم کم صبح شود. اولین شعاع آفتاب که از لابلای پرده پنجره به تن ترد و نازک تو تابید، سفت بغلت کنم و تو را میان بوسه و نوازش بخوابانم، تنگ آغوش خودم. که بخوابی و چشمهای درشت تیره ات را ببندی، که این روزگار کینه توز هیچوقت تحمل دو خورشید در یک آسمان را ندارد. 

تو بخوابی، من بنشینم به تماشاکردنت. هی روز شب شود، شب روز شود، تو خواب باشی...همه ایام بگذرند، و ما همانطور برای همیشه با هم بمانیم. تو خواب، من غرق تماشا.

من و تو دو تشنه لب نزدیک هم، تندیس نیاز و ناز، جهان آرام...


ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 1 روز پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز