مامان من با فامیل ازدواج کرده 
وخاله اش فامیل با این خانواده، ما هر وقت می ریم خونه فامیل پدری یا اصلا هرکاری می کنیم اونجا میاد به مادربزرگ مادریم میگه و اونم به خاله ها و دایی ها میگه 
درحالی که ما از زندگی هیچ کدوم از خاله ها و دایی ها خبر نداریم و خود همین مادربزرگم همه چیز رو از ما پنهان می کنه 
یعنی میاد زنگ میزنه به ما میگه فلان شده چرا به من نگفتید چرا قائم کردید بعضی وقت با این حرف هاش اعصابمون رو بهم می ریزه از خبرها 
به احترام به این خاله گفتیم دست برداره از ایم کار ولی انگار نه انگار
شانس آوردیم همسایه نشدیم با این خاله وگرنه آمار دستشویی رفتنمون رو هم میگفت