از روزی که جنگ شد شوهرم نذاشت من پامو از خونه بیرون بزارم خرید ضروری چرا
ولی برای تفریح و اینا نه میگفت خطرناکه
خلاصع دو هفته قشنگ خونه بودیم دلم ترکید دیگه دوتا بچه هم دارم خیلی اذیت میکنن
بعد من روز دوشنبه عصرش رفتم خونه بابام
دیشب برگشتم
بعد امروز شوهرم گفت ناهار بگو مامانم درست کنه دلم تنگ شده برای دستپختش(یکجا هستیم باهام)
اینم بگم مادرشوهرم ماهیتابه و قابلمه هاش دقیققق مال ۲۰/۲۵ سال پیشه