جدا شده باشی و یک بچه داشته باشی 🥺
( اما خوشگل ، تحصیل کرده، مستقل خونه دار ماشین دار شاغل)
بعد با یکی یکسال توی رابطه باشی همون اول گفته باشی ک من قصد ازدواج ندارم ک ببینی اون چی میگه اونم گفته باشه منم همینطور تا وقتی خاستیم ازدواج کنیم باهمیم🤕
بعد یهو برادرش زن بگیره ، اونم سرخود بدون اجازه خانواده با یه دختری ک جداشده ازدواج کنه😉 ،دختره هیچکدوم چیزایی ک تو داری نداشته باشه و وقتی پارتنرت داره درمورد اون ک عروسشون میشه حرف بزنه یهو بگه اون ک ازدواج نکرده بوده عقد بوده اونم فقط چند ماه .😎(نمیدونم منظورش بامن بود یان)
بهت برنمیخوره؟ احساس بی ارزشی بهت دست نمیده
چون توام جداشدی اما خب ازدواج بودی ن عقد☹️
و اینکه بهش گاهی فهموندم ک دوست دارم رابطمون تکلیفش مشخص باشه اما طفره رفته.شایدم نگرفته منظورمومنم البته غیر مستقیم گفتم🤔.اگه منو لایق ازدواج باخودش نمیدونه دوس دارم تمومش کنم☹️.اما کسی ک دلم بخاد باهاش باشم یا ازدواج کنم ندارم الان.اما از طرفی خیلی تحت فشار روانی مختلف هستم و این کات کردن یه فشار جدید بهم اضافه میکنه
شما بودین چیکار میکردین😭😭