شوهرن خیلی زود عصببی میشه جلو بقیه بی احترامی میکنه سر اینکه براش فندک ببرم جلو داییش سرم داد زد طوری ک خجالت کشیدم خیلی زود داد میکشه من خودم تو خونه پدرم همیشه بحث و جدال بوده حالم بد میشه از داد و بیداد ضربان قلبم میره بالا زود گریه میوفتم دست خودم نیست بعد این سر کوچک ترین چیزی داد میزنه سر مادرش یا من یا بد دهنی میکنه هزار بار گفتم درست حرف بزنم احترام نگه دار درست نمیشه ک نمیشه مادر شوهرم داشت اسباب کشی میکرد کمکش داشتیم میچیدیم وسایلو داشتم خاک سماور زغالی تزیینی رو پاک میکردم جلو جاریام و برادر شوهرم برگشت گفت تو دیوونه ای ب حرف مامانم گوش میکنی اون بنده خدا حالا حرف نزده بود میخاستم بزارمش ی دستمال کشیدم روش نمیفهممشون ب مادرش میگم میگه چیزی تو دلش نیست آخه ینی چی حالا داییش پیام داده بود ک میخام یچیزی بهت بگم گفتم بله دایی جان گفت آره خاطر من آدم نیست و نمیتونه جلو پسرشو بگیره و فوضولی هست و قبلت میخاست با زبونش زندگی مارو بپاشونه و امروز دیدم سرت داد زد خیلی بدم اومد جلوشو بگیر از همین الان نزار اینجوری تو جمع کوچیکت کنه و ب همه گفتم خیلی صبوری و حیف تو ک عروس اینا شدی آخرشم داییش پیامامو پاک کرد ولی من اسکیرین گرفتم .. بعدم داییش ب خالش گفته بود و خالش ب شوهرم گفت ک خیلی ازت ناراحتم و چرا سر زنت جلو بقیه داد زدی همه فهميدن خجالت میکشم😭