من دیگه خستمه خیلی خستمه هیچکسو ندارم ۱۸ سالمه قبلا بخاطر ازدواج زوری کوفتی خودکشی کردم نمردم و بعدش دو سال افسردگی شدید گرفتم( نذاشتم اتفاق بیوفته کلا شب خواستگاری خودکشی کردم ) بعدش علاقه های بچگونمو کشتم علاقه های چرت و پرت انتخاب کردم فقط از این خونه گمشم برم منیکع عااااشق تکواندو بودم بیخیال شدم رشته تجربی برداشتم برا پزشکی اینا همه فامیل میگفتن بدین بره برا همون با همه تقریبا یا قطع ارتباط کردم یا سرد برخورد کردم و حتی با خانوادم رفیقامم اون زمان افسردگیم رفتن و تو دبیرستان هم همه بچه پولدار بیشتر مسخره و تحقیر شدم تا رفیق یه ماه دیگه میشه چهار سال که صبح تا شب با گشنگی با همه چی درس خوندم که بشه ولی دیگه نمیتونم میخونماااا مشکلم اون نیست مشکلم اینه از این همه تنهایی و نداری افسردگی گرفتم انگاری بازم داداشم عقده چون پول نداره خودش بابام روزانه ۲۰۰ میده به عروسمون چرا؟ چون داییم چند ماه پیش تو خونمون گفت دختر جماعت نباید بی پول بمونن حداقل باید۲۰۰ هر روز خرجیشوت باشه ولی من؟ مکه آدمم منم ؟ حتی عیدی هم نخرید برام خرجمو هم کمیته میده و خودم قبلا هم خودم تایم افسردگیم کار میکردم( قالی مییافتم) من خیلی خستمه تا حالا با کسی بیرون نرفتم همیشه باید خانواده احمقم پیشم باشن میگن با کسی نرو حتی نمیدونم با رفیق کجا میرن همیشه دخترایی که بیرونن حسودیم میشه خوش به حالتون لاقل هر از موقع هایی یه با دوستی رفیقی بیرون میرین من اونم ندارم اصلا دلخوشی ندارم
چی هست دلخوشی؟ حتی دیگه دلم درس خوندن هم نمیخواد بخونم که چی؟ میدونم بخونم شاید بتونم قبول شم ولی خستمع هیچکسو ندارم هیچکس دوسم نداره منم کسیو دوست ندارم دلخوشی ندارم کاری ندارم بسه خب