داستان اشنایی ازدواج بیرون رفتن یا هرچی
😅😅عن توش
نمیگم چشم میزنن😁
سر پریود آشنا شدیم 😂😂😂 ب والله به کسی روم نمیشه بگم حالا اینجا چون کسی نمی‌شناسه میگم
🤮🤮🤮🤮
الحمدلله هر لحظه عاشقانه هست ؛
بسم الله الرحمن الرحیم
صدق الله العلی العظیم
هیچ بچه محلمون بود،، رفتم سیب‌زمینی پیاز بگیرم،با دمپایی پلاستیکی افتاد دنبالم و وسایلمو آورد،،، آخییی یادش بخیررر😁🔪
من خلاصه خلاصه بگم که دوست صمیمی داداشم بود خودم گِرا دادم🤣بعدم پیام بازی اون گفت منم خوشم میاد ازت ولی بهم پیام نده تا با خانواده بیامـ... اومدن خواستگاری و الان 15سال از نامزدیم میگذره
14ساله عروسی کردیم
و دو طفل داریم🤣که البته از سال 1400فرزند اوری رو شروع کردیم🤪😍
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز