تو تاپیکای قبلیم هست
۲۴سالمه و توی عقدم و میخوام از نامزد بددل و شکاکم جداشم
امروز رفتم پیش وکیل، نامادریم حرفای وکیل رو داشت برای بابام تعریف میکرد،رسید به اینجا که وکیل به نامادریم گفت چرا انقدر زود شوهرش دادین،و گفت خودش خواست ما دخالتی نداشتیم!
همین حرفو به بابام زد ،بابام برگشت گفت اره دختره ی اخمق خودش زندگیشو خراب کرد من بهش گفته بودم!!!
منم صداشونو شنیدم زدم برق
گفتم تو چرا اینو به من میگی،توهمون ادمی هستی که وقتی دیدشغلش ثابته و اینا سریع بی دست و پاشدی جلو همه پز میدادی خواستگار پلیس داره دخترم،رفتی تحقیق کردی بهت چیز بدی راجبش نگفتن!!
من از کجا باید بددلیاشو میفهمیدم،دوستم که بچدیم در حد بستنی خوردن و بگو بخند بوده وقتی رو نمیکرد من از کجا باید میفهمیدم ؟!!!
واقعا عصبیم،دنبال اینه که یچی بگه هی بزنه تو سر من!
من نمیدونم چرا انقدر غصه ی ناراحتی بابامو میخورم وقتی اون ابنکارو باهام میکنه😔نمیدونم مادرم اگه بود اونم با بابام تیم میشد یا منودلداری میداد😔