مادر شوهرم زنگ زد ب شوهرم بهش گف بیا نهار ببر من نهارم اماده بود بهش کفتم واس چی وقت نهاره تو بری نهار مادرتو بخوری من نهارم بره سطل اشغال میگه دست از این اخلاقت وردار خب زورم میاد دیگه من با مادر شوهرم قهرم بعدشم اومده فقد واس پسرش گذاشته اومد نشست نهارشو خورد عین خیالشم نبود منم اخمام و زدم توهم دو لقمه از غذام خوردم و پا شدم محلشم ندادم دید اینطوره رف سرکار منم دارم از حرص و عصبانیت منفجر میشم😡😤
فقط 13 هفته و 5 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
من #کینہ ای ترین آدم #مهربونہ این شهرم :)!🖤─
جغرافیای کوچک من بازوان توست🤵👰انشالله قراره که۱۴۰۳/۳/۳بهم برسیم😍میشه برا برا حاجت هردوتامون یه صلوات بفرستین؟!💖از اون بچه خرخونای کلاسم که ته کلاس داد میزدن خانوممم امروز امتحان داریم😂🤍عاشق آشپزی و شیرینی پزیم اگه سوالی در این باره داشتی در خدمتم دوست قشنگم🌱چن ساله که زبان میخونم در این باره هم درخدمتم😂🌺کاربر قدیمی سایتم ولی بی دلیل نی نی سایت منو تعلیق کرد🥺اسم قبلیمم چای آلبالویی بود🍰☕راستی عاشق شعرای علیرضا بدیع هستم برا همین سرخط امضام یه بیت از شعرای ایشونه🤭عاشق این شعرشم🥺🤍🌱آورده است چشم سیاهت یقین به منهم آفرین به چشم تـو هم آفرین به من من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ستخورشید تیــــز چشم تـو با ذره بین به منای قبله گـــاه نـــــاز ! نمـــــازت دراز باد !سجاده ات شدم که بسایی جبین به منبـــــر سینه ام گذار سرت را کــــه حس کنم نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به منیاران راستین مرا می دهد نشـــاناین مارهای سرزده از آستین به منتا دست من به حلقه ی زلفت مزین استانگار داده است سلیمان نگیـــن بــــه منمحدوده ی قلمرو من چیـــــن زلف توست از عرش تا به فرش رسیده ست این به من جغـــرافیــــای کوچک من بازوان تــــوست ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...علیرضا بدیع
نمیزاره😒با اجازه ی جناب عالی باید برم مادر هم ندارم خب
پس فقط روال عادی زندگیتو ادامه بده انگار نه انگار اتفاقی افتاده گذر زمان خودش همه چی رو درست میکنه اصلا از خودت در مقابل خودشو و مادرش واکنشی نشون نده اگه هم ناراحتی تو خلوت خودت ناراحتیت رو بکن کمی بعد به زندگیت برس و خودت