2777
2789

یه عمه دارم که از زن دوم بابابزرگمه سه سال پیش یه خاستگار براش اومد دادن به همون خلاصه سه مدت گذشت شوهرش به شدت بد دل و دست بزن دار تازه ما فقط همینارو فهمیدیم و خودش همچین مذهبی میگرفت از نظرش همه ما ها ک.ون لخت بودیم (سطح حجاب ماها معمولی نه اونقد باز باز و نه چادری )خلاصه تو عقد عمم حامله کرد که پاش گیر باشه و مادرزنشم کتک زده بود خلاصه عموهام عمه مو اوردن گفتن طلاقتو بگیر ما پشتت هستیم این ادم زندگی نیست که عمم با شوهرش فرار کرد با اینکه خودش قهر کرده بود وقتی هم بهش زنگ زدن گفت تو زندگی من دخالت نکنید 

خلاصه اونجا هیچ الان خبرش رسیده که شوهرش هم معتاده هم دزدی میکرده میورده خونه بابابزرگ من میزاشته و مادرزنشم هیچی به‌کسی نمیگفته نمیدونم چطوری دهن عممو بسته از همه اینا جدا عمه احمقم دوباره حاملس بوه اولیش دو سالشه دوباره عموهام زنگ زدن بیا جدا شو این ادمی نیست گفته نه من فقط با شوهرم حالم خوبه عمومم گفته تو‌ گ،ه خوردی 


من میگم وقتی خودش همچین زندگی میخواد بزارین زندگی کنه ده سال دیگ بخودش میاد میبینه کجاس خیلی حرص خوردم از دستش

من به دنبه هایم وعده اب شدن دادم یک بار برای همیشه تصمیمت رو بگیرو انجامش بده نمیشه که هرچی دلت خواست بخوری و انتظار داشته باشی صبح عدد دلخواهت رو‌روی ترازو ببینی نمیشه تو یخچالت همیشه شیرینی خامه ای باشه و وقتی میری جلو اینه از اندامت لذت ببری. نمیشهاندازه دونفر بخوری ولی به سایز یه نفر لباس بپوشی همین الان شروع کن با یه اراده قوی اینطوری میشه که بعد یه مدت صبح به عشق وزن کردن خودت و دیدن هیکلت جلو اینه از خواب بیدار میشی وزن شروع ۷۶ وزن فعلی۶۰ وزن هدف ۶۰
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز