نمیدونم چکار کنم چجوری برگردم
از شوهرش معذبم ..سر سفره میاد غذا میخوره با ما ..جدا خب برو ما راحت باشیم میریم شهر رو بگردیم با ما میاد میگه تنهایی چکار کنم چرا تنها بشینم مثلا اینجا نمیگه دو تا خانم با دغدغه مشترک من چرا باهاشون همش باشم
میخوام برگردم شهر خودم ماشینم ندارم و .بچمم با بجش همبازیه میگه بمونیم