2777
2789
عنوان

کل زندگیم سردرگمم داستان واقعی

| مشاهده متن کامل بحث + 1600 بازدید | 35 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خلاصه پسر ماجرا اومد 

علت رد کردنم دفعه اول این بود که بنظرم هوش اقتصادی پایینی داشت و از نظر اعتقادی چندان به هم نزدیک نبودیم ایشون مذهبی بودن و من نماز هم نمیخونم چون با خدای خودم هم قهر بودم

به اصرار من رفتیم مشاوره تست دادیم به مامانمم گفتم اگه درصد پایین بگه من قبول نمیکنم

 گفتم کاش بتونم فرار کنم ازین ماجرا 

از یه سری چیزا استفاده کردم مثلا گفتم من راحت با اقوام نامحرمم صحبت میکنم و چادر بیرون از این شهر هیچوقت نپوشیدم 

گفتن مشکل نداره چون فیزیکی در تماس نیستید 

هرچی که میگفتم با منطق ردش میکرد و به نحوی قانع کننده از کنار ماجرا گذر میکرد 

گفتم مسکن و چطور تامین میکنید گفت فعلا اجاره بعد ان شالله با شغل دوم و پس انداز کردن میخریم 

گفتم من میخوام مامانم اینا رو با خودمون ببریم مسافرت گفتن از خدامه

گفتم ماشین نداری گفت وام میگیرم میخرم و……

جواب مشاوره اومد گفت به هم دیگه ۶۰ تا ۷۰ درصد میخورید

سر همین مامانم میگفت درصد بالا گفته خیلی هم خوبه 

 منم سرقولمم هستم و رفتیم سر جلسه مهریه

 

همه فامیلش گفتن پنج تا سکه مهر 

من گفتم ۱۰۰ تا یک کلام (اون تایم میشد ۱ میلیارد) 

مامانم ناراحت شد اهمیت ندادم ؛تو دلم گفتم  از پس صدتا برنمیاد پس نمیشه و راحت میشم و مامان مجبور میشه قولشو نگه داره 

گفت من میخوام مهریه قابل پرداخت باشه برام لطفا اجازه بدین کمتر باشه که منم از پسش بر بیام ، مهریه حق یک خانومه

تو دلم میگم پسری که قسم میخورد با هیچ دختر نا محرمی دوست نبوده  چطور از حق خانوم حرف میزنه 

به دلم شیرین اومد تو اوج نوجوانی با سن ۱۸/۱۹ سالگی

اما یک کلام ۱۰۰ تا 

خاله ام از شهرستان رسیده بود و به طرفیت من گفت من شنیدم رسم شما یک سوم خانه هست و همچنین ما دختر بدون سرویس طلا نمیدیم 

دلم براش سوخت سر به زیر و ساکت سرش پایین بود  

یک سوم خانه در صورت خرید و یک سرویس طلا دلخواه نوشته شد

اما ۱۰۰ سکه تا مونده بود 

گفتن دختر و پسر برن خودشون بحث کنن چون اقا پسرمون خیلی انگار دختر خانوممونو میخواد

رفتیم اتاق من 

گفت جسارتا خانم شما چرا اسرار دارید صدتا سکه باشه

گفتم بنظرم معقوله و دلیل خاصی نداره

گفت من میخوام مبلغی باشه که در توانم باشه سر سفره عقد به شما تقدیم کنم 

برام عجیب بود فضا چه اسراری داره این دروغشو تکرار کنه 

مثلا مذهبیه چرا داره دروغ میگه که من میخوام بدم 

گفتم من متوجه حرف شما شدم اما خب حرفم همونه که گفتم ۱۰۰ تا 


گفتن دختر و پسر برن خودشون بحث کنن چون اقا پسرمون خیلی انگار دختر خانوممونو میخوادرفتیم اتاق من گفت ...

خب

به کوچکی گناه نگاه نکن ؛بنگر چه کسی را نافرمانی میکنی...حسبی الله ونعم الوکیل...

گفت من از ان شالله اگه خدا بخواد و شماهم قبول کنید میخوام زندگی و با شما شروع کنم اموالی هم ندارم پدر و مادرم هم ساده هستن و هرچیزی که قراره تهیه بشه ، خودم قراره هزینه کنم

از شما میخوام به عنوان همسر آینده ام راهی جلوی پای من

بزارید اگه خدا قسمت کنه ما قراره مسیر زندگی و باهم طی کنیم من ازهمین ابتدا میخوام باشما ص ا د ق باشم خواهش میکنم منو از همین ابتدا اگر به غلامی قبول میکنید راهی جلوی پام بزارید

داشت به من می_دون میداد ، این برای یه نوجوون خیلی قشنگه خیلیی

و تر_سنا_ک ؛همچی جدی شده بود این پسر داشت به زندگی با من فکر میکرد و من ،من داشتم فقط با جریان حرکت میکردم حتی اگه خ_لا_ف جهت شنا میکردم 

داشت به من می_دون میداد ، این برای یه نوجوون خیلی قشنگه خیلییو تر_سنا_ک ؛همچی جدی شده بود این پسر دا ...

خب عزیزم 

به کوچکی گناه نگاه نکن ؛بنگر چه کسی را نافرمانی میکنی...حسبی الله ونعم الوکیل...

با حرف من کنار همدیگه بزارید ببینید کدوم براتون مهم تره و اولویت داره ، شاید بشه باهم ترکیبش کرد 

دیدم گنگ نگاه میکنه ادامه دادم

نیت قلبیتون و سر سفره عقد اگر پنج تا سکه براتون مقدوره و انقدر اسرار دارید بدین مابقی هم که نظر منه حالا میاد روی کاغذ اگر واقعا به عقیده اتون پایبند هستید 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792