دیروز یکی از همین روزا بود
تو یه موقعیتی قرار گرفتم و طرف مقابل در مورد به موضوعی ازم سوال پرسید
و منم جوابشو دادم اما چون طرف سوخته بود میخواست مچ گیری کنه و در آخر منو دروغگو جلوه دید
من تا حدی توضیح دادم که دروغ نگفتم این سند این مدرک
اما متنفرم از توضیح دادن و ثابت کردن به کسی که شرایط ایده آل ما به اون هیییچ ربطی نداره
از اون موقع تا الان حالم بده و ناراحتم به خاطر تهمت دروغگویی که بهم زد
موندم تو این موقعیتا چه جوابی بدم !!
ببین این ادما حتی اگه بگی و کلی توضیح بدی هم نمیفهمن،ینی نمیخوان که بفهمن.
اینجا اون فرد بازی روانی راه میندازه که حس نیاز به قدرت خودش رو با توضیح دادنای متوالی تو برطرف کنه، حالا هم که میگی بهش ربطی نداره پس دلیلی نداره بهش توضیح بدی،با این اوصاف جواب سربالا دادن یا گفتن اینکه خودت هرجور مایلی فکر کن یا اینکه حتی بگی دلیلی نمیبینم به شما توضیح بدم،اون حسی که داخلش هست رو سرکوب کنی
اره خب تو جمع منطقیه که بگی.
ببین به هرحال تو چیزی که تحت کنترلت بوده رو به درستی انجام دادی،حالا اینکه اون چه ادمیه و اخلاقاش و حرفاش چی هستن رو دیگه تو حیطه کنترل ما نیست،پس همینکه چیزی که میتونستی رو کنترل کردی ینی اوکیه.
بعدش هم هرکاری که همون لحظه در نظرت درست اومده رو انجام دادی،پس دلیلی نداره حس بدی داشته باشی
مشکل ازون ادمه،بقیه هم حتما متوجه میشن
عزیزم قضیه از این قراره که
طرف خودش اومد پرسید برادرت چیکار می‌کنه کارش چیه
من گفتم ۳ تا مغازه تو فلان منطقه داره که تقریبا بالاشهره
اما خونه خودمون منطقه معمولیه
برای همین برای طرف قابل باور نبو
اون طرف این حرفو چاخان در نظر گرفت و منو دروغگو کرد
منم شماره کاری و عکس و آدرس مغازه رو بهش نشون دادم
اما الان واقعا حالم بده با خودم میگم چرا این کارو کردی چرا آدرسو دادی
از یه طرف اگه نمی‌دادم دروغگو میشدم حالا هم که دادم اعصابم از این خورده که چرا باید ثابت کنم
طرف یه مارموزیه که دروغ میگفتم که نه مغازه نداره و فلان یا تو جای دیگه اس ، مو رو از ماست میکشید بیرون
قشنگ انگار گفتگو بازپرس و متهم بود مکالممون ..
واقعا چیکار کنم ؟
از این موضوع بدم میاد اما متاسفانه همیشه هم سرم میاد
