خانمها ببینین حق بامن هست یان
۲۶سالمه چند ساله ازدواج کردم خیلی ناخاسته و فقط با یکبار باردارشدم مادر همسرم و خواهرش از اون روزی ک من ازدواج کردم فقط تو زندگی منو شوهرم دخالت کردن از اول خاستن کاری کنن من از زندگی شوهرم برم من هم با شوهرم توافق کردم که میرم اما باردار بود ب همسرم گفتم کسی نمیفهمه بچرو میندازیم و من میرم قبول نکرد تو حاملگی شوهرم زندان افتاد و من تنها بودم مادرشوهرم یکبار ب سمتم هجوم اورد منو بزنه ...انقدر اذیتم کردن ک خونریزی کردم اما خداروشکر بچم طوری نشد حتی تو زندان هم مادرشوهرم ول کن نبود میرف ملاقاتی و شوهرمو بر علیه من پر میکرد گاهی دوروز منتظر زنگ همسرم بودم اما زنگ نمیزد چون میفهمیدم باز مادرش رفته ملاقاتی همشون از بارداری من ناراحت شدن شوهرم از زندان اومد و مادرشوهر خواهرشوهرم بازم بهم بی احترامی میکردن دخالت میکنن اسم بچتو باید فلان بزاری زایمانت باید طبیعی باشه و ...چقدر جلوی جاریم ب خانوادم بی احترامی کرد بمن گفت دوزاری اخرین دعوا برا چندشب پیش بود بمن گف بی خانواده برا پسرم حوریه میگیریم گمشو با بچت از زندگی پسرم بیرون ...شوهرم به شدت دهن بینشون هست مادر خواهرش خرجشو میدن و اینک اعتیاد ب قرص داره خودمم احساس میکنم کم اوردم بیشتر دعواها یا بخاطره هرشب مست بودن شوهرمه یا دخالتای خانوادش ادامه...