2777
2789

من حس میکنم جای حسرت خوردم یا مقایسه کردم یا بهش فکر کردم 

آخرش طرف مرده چندین بار پیش آمده 

نفرین نکردم یا نخواستم که اتفاق بدی براش بیوفتع فقط دلم میخواسته منم داشته باشم ولی نشده نهایت دیدم بعد ها اتفاق بد افتاده فوت شده و بعدش خیلی ناراحت شدم واقعا من دلم نمیخواسته فوت شن این از نوجوانی حس میکنم

نمیدونم این از چشم شور میاد یا حس ششم هس ک جلو جلو ناخداگاه ذهنم درگیر اون فرد میشه بیخودی بخش فکر میکنم نه این که دلم خواسته باشه آسیب ببینه ولی ناخداگاه یک مدت بیخود میاد تو ذهنم 

خواهر دوستم و حتی خودم خیلی وقت بود بهش فکر نمیکردم و مدت ها بود ارتباطمون کم شده بود ناخداگاه به خواهرش شب فکر کردم صبحش به طرز فیجیحی فوت شد 

چرا اینطوری میشع آخه 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اصلا خودتو مقصر ندون عزیزم

اینا فکرای شیطانیه. این لعنتی میخواد اینجوری بهت عذاب وجدان و احساس گناه بده

وقتی هم ترسیدی چشمت به چیزی اثر کنه دو بار بگو لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

یه حرف قشنگ تو، ممکنه روز یه نفر رو بسازه.🥰
به فوت طرف ربط نداره دیگهمثلا حسرت ماشین یکی رو خوردی خودش فوت شده؟!!! بیخود داری به خودت ربطش مید ...

ن چندین نفر پیش آمده فوت شدن 

عروسی داییم داداش زن داییم تقریبا همسن من بود نوجون بودم اون موقع بعد اینا ت عروسی میرقصیدن و کلا خیلی آزاد بودن نسبت ب ما 

من حسرت داشتم میگفتم چ لباساشون قشنگه و خیلی امروزی هستن من دلم میخواست مث اونا باشم و خیلی عجیب تو عروسی ناخداگاه ذهنم درگیر این پسر بود حتی برای خودمم عجیب بود میگفتم چرا ذهنم درگیرش شده  و بعد از مدت خیلی کم پسر فوت میشع 

منم اینجوریم این حس ششم منم ی باره یکی میاد تو ذهنم یهو بعد چند روز میفهمم ی اتفاقی براش افتاده...

ی فالگیر هم بمن گف حس ششم خیلی قوی دارم 

حالا نمیدونم چشمم شوره یا حس ششم قویه. مدتی بیخود ذهنم در گیر فردی میشع و بعد اتفاق ایجوری براش میوفته 

مثلا ابجی دوستم خیلی وقت بود ارتباط نداشتیم یشب من ناراحت بودم میخواستم برم سرکار نزدیک خونه ابجی دوستم بود و شغل در شانی نیس دوست نداشتم خواهر دوستم منو ببینه ناراحت بودم از این که خونه ابجی دوستم اونجا نزدیک اون شغلس میگفتم چرا هرچی میخوام نمیشه پول لازمم . ولی اصلا دلم نمیخاست فوت بشه بعد فرداش خواهرش به طرز فیجیحی فوت شد ایقد ناراحت شدم 

چرا اخه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز