انشالا مادرش به عزاش بشینه ، خدایا یعنی میشه یه روز ببینم اون زن داغدار شده؟ یعنی میشه جلو چشمش ازدواج کنم پیشرفت کنم بگردم بچرخم و دقش بدم؟
پسرش انقد منو زجرم داده انقد منو تحقیر کرده انقد جیگرمو سوزونده که فقط از خدا مرگشو میخوام ، یاد کاراش که میفتم داغ دلم تازه میشه ، الان داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم عروس همسایه تازه زایمان کرده مادرشوهر و شوهرش مثل پروانه دور سرش میچرخیدن ، گوسفند بریدن مادرشوهره گفت جیگرش و کله پلوس بذارید تو یخچال شب میخوام کباب کنم رونیکا بخوره هیچکس دست نزنه ها
مال من روز اول اصلأ نیومد دیدنم ، شوهرم زنگ زد بهش گفت چرا نمیای برگشت گفت دختر زاییده دیگه دختر مگه دیدن داره 🙂 فرداش به شوهرم زنگ زد گفت مادرزنتو بیرون کن من بیام ، شوهرمم مادرمو بیرون کرد و مادرش اومد از یخچال کله ی گوسفند رو برداشت رفت ، بعدش من موندم و یه نوزاد که از شدت گرسنگی سیاه میشد و من جرأت نمیکردم شیر بدم چون میترسیدم ، تک و تنها یه چشمم اشک بود یه چشمم خون ، شوهرم میرفت میخوابید التماسش میکردم بذاره مامانم بیاد پیشم میگفت نه نمیخواد خودت دنیا آوردی خودتم بزرگ کن و میرفت میگرفت میخوابید ، این فقط نیم درصد از عذابیه که بهم داده
از همون خدا میخوام جوری بمیره که تیکه هاش پیدا نشه بره زیر تریلی هزار تیکه بشه ، خدایا یعنی اون روزو میبینم ؟
نذر و نیاز کردم اگه بمیره کوچه رو شام میدم