تو راه برگشت به خونه رفتم بربری بگیرم
شام عدسی داشتیم
ساعت حدودا ۷ و نیم بود من اول رفتم گفتم یدونه میخوام سه تا نانوا بود گفت نداریم
بعد همون لحظه یه خانم خوشگلتر و دماغ عملی اومد گفت نون دارین یا تموم شده گفت داریم یدونه برداشتو کارت کشید ،،
اونوقت به من گفت نداریم جلو چشم من به اون نون داد
گفتم خب منم یکی میخواستم بعد اومدم بیرون
ناراحت شدم
نانوا هم به خوشگلی طرف نگا میکنه نون میده