تو دوتا تایپیک قبلم گفتم. چندماهه بهم خیانت کرده بود منم در قبال حق طلاق و ماشین ک زدم ب نامم یکم فرصت دادم تا بچم بزرگتر بشه. دخترم الان ۱۵ ماهشه. چندماه اخیر چون سرکارهم بودم ب شدت حالم بد بود نمیتونستم ب کارای شخصیم حتی برسم و هرروز عصبی تر میشدم. هفته گذشته از کارم انصراف دادم و اومدم بیرون. از همون روز اومدم خونه مادرم یکم روحیم عوض بشه و یکم فک کنم برا ادامه زندگیم.
ظهر شوهرم اومد دخترمو ببینه منم یکم درمورد کاراش و اینا حرف زدم
دیدم یهو ناراحت شد و گف چرا هی تکرار مکررات میکنی؟ میخای جدا بشی؟ خب بمون همینجا و طلاق بگیر!
منم گفتم اوکی پس از اینجا برو بیرون گمشو و دیگ پاتو اینجا نزار نمیخام ببینمت
حتی بهش گفتم از ... پدرت نیستی اگ دیگ پاتو گذاشتی اینجا
بعدم از همه جا بلاکش کردم شمارشوهم پاک کردم
عصر تو اتاق داشتم دخترمو میخابوندم
(رستوران داره) دیدم دو پرس غذا اورده گذاشته رو اپن خونه بابام و رفته.
شام خوردیم باز دخترم خابید. منم رفتم حیاط داشتم لباساشو میشستم دیدم دخترم بیدارشده سریع اومدم بهش شیر بدم.
شمارش تو بلک لیست بود زنگ زده بود رو گوشیم رد شد. زنگ زد رو گوشی مامانم رفت درو براش باز کرد دید چراغا خاموشه و دخترمم خابه. برگشت منم ندیدمش
بنظرتون اومده بود دخترشو ببینه؟ چشه اصلا چرا اینجور میکنه؟ مگه خودش نگفت جداشو
خیلی عصبی میشم. دلم میخاد کلا محو بشه. یعنی چی با دست پس میزنه با پا پیش میکشه