من و جاریم دعوا کردیم و خواهر شوهرم فقط به خاطر اینکه اون جاریم منفعت بیشتری براش داشت و به خاطر خودشیرینی برای اون چهار سال پیش دیدن نوزاد من نیومد و هیچوقت تا الان بچمو ندیده...
فقط وقتی چیزی بخواد میاد مجانی از مغازه ی شوهرم بر میداره یا بخواد جایی بره میاد شوهرم می رسوندش...
خیلی دلم ازش شکسته و نمی تونم ببخشمش...
هر موقع برای گرفتن خدمات مجانی میاد پیش شوهرم با شوهرم دعوام میشه...شما بودید فراموش می کردید؟
من سه ساله ازدواجکردم هنوز دیدن خودم نیومدن چه برسه بچم
نه فراموش نمیکردم، اما سعی میکردم تو کار خواهر برادرهم دخالت نکنم.
ن عمرن ...چقد بی عاطفه س ...حالا تو این ۴سال جای دیگه ای هموندیدین؟؟
من بودم به خاطر آرامش روانم میگفتم از خواهرت چیزی نگو بهم ک عصبی و ناراحت بشم
چه میشه گفت....شوهرت خودش باید بفهمه....
چطوری دل شوهرتون باهاش صافه؟من بودم پاشو از زندگیم میبریدم دیگه ام اهمیت نده از بی لیاقتی خودشه اصلا عمه ی بچت ندونش
نه من بودم شوهرمو جر میدادم ک خوش خدمتی میکنه
نه ولی فکر کن وجود نداره حذفش کن
شوهرت شغلش چیه؟
خب شوهرتم نمیتونه خواهرش بزاره کنار
اونم معلومه رفت آمدش محدود کرده
ولی کاش مجانی خدمات نده
مقصر اصلی فقط همسرته... اون اجازه این بی حرمتی رو بهش داده
سر چی با جاریت دعواتون شد؟
حرفی راجبش نزدی که یوقت به گوشش رسیده باشه؟
شوهرتون چه بیخیاله .. اگه تقصیرکار نمی دونه شما رو ... معمولا تو اینجور مواقع اقایون بیشتر حساس میشن رو خانوادشون ...
ولی من احساس می کنم دو طرف هم مقصرید ..
