چند بار بهم گفت تو عاقبتت جوب و بدبخت میشی حالا ببین منو خیلی اذیت کردی سر لباس زیاد باهم اختلاف داشتیم ولی اونم کم کتکم نمیزد
چند وقت پیش پدرم دوباره بهم گفت دیدم چقدر سختی میکشی حاصل کارهاته
من بچه کوچیک دارم و شوهرم تازه مغازه باز کرده
وضعیت زندگی سختی داریم البته یکم بهتر شده ولی خیلی ناراحت شدم پدرم بهم اینجور گفت بعد گریه کردم گفتم یادته نفرین میکزدی حالا ک شوهرم خیلی خوب باهام رفتار میکنه تو جوب هم نیفتادم
داد زد و گفت چرا رو گفتی خوشبختم نفرین هات نگرفته