برادرشوهرم۴۳ سالشه مجرده جاریم یه دختر پیدا کرده ۲۰ سالشه
مادرشوهرم بهش گف برو خواستگاری کن ببینقبول میکنن 😐
بعد برگشتگف وکیل و وزیر خارجه ما تویی بعد دوتایی خندیدن😐😐
سفره رو من پهن کردم موقع جمع کردنش نشستم جاریم جمع کردو زود شروع کرد به شستن منم چون قهرم با جاریم هیچ تعارفی نزدم نشستم سرجام
مادرشوهرم گف بلند شو چایی هم تو بیار گفتمبزا یه خورده بگذره بعد جاریم برگشتگف مامان خودممیارم تو استراحت کن
اونم گفت قربونت برم دخترم😐😐😂😂
درحالی که تا دیروز کارد و استخون بودن 😂🤣
منم عین خانما نشستم اگهمادرشوهرم گلایه بکنه میگم نه کیل شما میشم نه ظرف شور 😂😂😂بزا بسوزه عفریته
مادرشوهرم به من یه اخم و تخمی میکرد بیا و ببین😐😐😐به خاطر اینکه جاریم تند تر از منمیاد خونه مادرشوهرم
منبیشتر خونهمادرمم بدجور میسوزه