من یه دختر دایی دارم که علاوه بر ایندختر عمم هم میشه، الان تقریبا 7 ساله که مامانش فوت کرده و بعد از اون تقریبا یه یکسال و نیمی هست داییم دوباره زن گرفته، زن داییم یکم نسبت به دختر داییم حسوده و فک میکنه اگه اون نباشه داییم بیشتر بهش اهمیت میده وخلاصه که اینطوریه، از اونجایی که شغل داییمصیادیه و تقریبا از هر ماه بیست روزش رو خونه نیست زن داییم به دختر داییم گفت که بابات گفته موقعی که من خونه نیستم برو خونه باباتینا، دخترداییمم هرچی میشه به مامانم میگه، مامانم وقتی فهمید به زنداییم زگ زد و هرچی تو دهنش در اومد گفت و به دختر داییم گفت بیا پیش خودمون دختر داییمم از خدا خاسته اومد، الان یه یه هفته ایه پیش ماست، مامانم هیچوقت نمیزاره من با پسر داییم دور بخورم یا وقت بگذرونم و یا حتی برم خونه دوستم ساعت 12 شب برگردم و بعد حتی برنگردم خونه و برم خونه داییم، اما اون هرقت بخاد میره خونه داییم(منظورم از داییم دایی کوچیکمه نه بابای دختره) تازه تا دیروقت با دوستاش بیرونه هروقت بخاد با هرکسی چه با موتور چه با ماشین دور میخوره، تازه جدا از اینا یه کارایی میکنه که مامانم نمیفهمه(بحث دوست پسر و اینا نیست) بعد مامانم به من میگه از فاطمه(دختر داییم) یاد بگیر زندگیش سالمه و این چیزا، من دیگه کفری شدم باید چیکار کنم؟
ما ی همسایه داشتیم با دختر دوست بودیم حالا ما هم ارایش میکردبم دوست پسرداشتیم ولی به حرف پدرمون بودیم نامادری داشتبم ولی دختر همسایمون به حرف پدرو مادرنبود جواب شکننده میداد البته رفتار پدرشم کلا اشتباه بود محبت نمیکرد ولی به دوستم میگفت از دختر همسایه بادبگیر چه مودبن اونم حرص میکشید جالبه به ما میگعت ماهم ناراحت نمیشدیم میخندیدیم
هرکی امضای منو خوند ی صلوات بفرسته شاید خدا قبول کرد زجری که از بچگی با از دست دادن مادرم کشیدم ارامش از خونمون رفت دیگه برنگشت دوباره بگرده هرچند محال میدونم ارامش واسه خودم نمیخوام ولی واسه خانواده ام میخوام سروسامان بگیرن نمیدونم تاوان چه گناهی رو سی ساله پس میدیم تمومی نداره خدایا فراموشمون نکن
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
مامانا کلا این طورین، فک میکنن خواهر و برادرزادشون براشون می مونن در آینده خیلی چیزها بهش ثابت خواهد شد که دیگه دیره
و تمام شب را برای دخترهایی که در تنهایی از خودشان خجالت میکشند گریه کردم. دخترهایی که بعدها از خود متنفر میشوند و مثل یک درخت توخالی ، پوستهای بیش نیستند. و عاقبت به روزی میافتند که هیچ جای اندامشان حساس نیست، روح و جسمشان همان پوسته است، و خودشان نمیدانند چرا زندهاند…
بابا من احساس میکنم میخاد خودشو بالا تر از من نشون بده، چون سوار موتور پسر داییم شد منم سوار موتور پسر خالم شدم بعد با تعجب به من میگه مامانت گفته بیای، اجازه داده بهت، خب حتما اجازه داده که سوار شدم
دیگه موندم چیکار کنمالان هم باشگا میرم هم کاراته هم فوتبالتازه دارم زبان انگلیسیم رو هم تقویت میکنم ...
ببین به چی علاقه داری همون رو برو دوستم مربی تکواندوعه کارهای شدینگ هم انجام میده کیک و شرینی هم درست میکنه و الان با مامانش زده تو کار سبزی و مربا ترشی دستی بر اتش داره همجا ولی چه فایده درامد کمی داره
بنظرم تو یه رشته ورود کن همونی که دوست داری و با همون شناخته شی برا برندت هم خوبه