من یدونه دخترم و آخرین بچه
زنداداشا که میان توقع دارن برم خودمو قربونی کنم واسشون منم دیگه حوصلشونو ندارم عادی برخورد میکنم
جدیدا هم دیگه ازم توقعات خیلی زیاد دارن انجام نمیدم ناراحت میشن و قهر
مثلا وسایل مورد نیازم و میخوان قرض بگیرن نمیدم بدشون میاد
فکر میکنن چون خونه پدر شوهرشون و مال پدرشوهرشونه و منم دخترم متعلق به من نیست و حق دارن ازم بگیرن
منم ندادم الان من شدم آدم بده
اضافیه
اونکه نباید دیگه اینجا باشه
فقط از دنیا یه نامزدم مواظبمه که اونم دارن مخشو میزنن که نباشه...
با این حرفا که خانومت فرانسه و بهمانه
یه لباس جدید میپوشم یهو حالشون خراب میشه احتمالا فکر میکنن پولشو از کجا آوردم
خدایا شکرت من کاری به کسی ندارم ولی زنداداشایی بهم دادی که سرشون تو عمق زندگی منه