2777
2789

زنگ زده بود جواب نداده بودم. دوباره که زنگ زد برداشتم گفت خیلی نگرانتون شدم وقتی فکر کردم بیرون هستین نگرانتون شدم

متأسفانه قبلا هم برام پیش اومده. خواستگارای قبلیم یکی بود اونم عین همین جمله رو بهم گفت. الان که یادم میاد با خودم میگم چرا دو نفر باید یه چیزو بهم بگن. یعنی چی بیرون هستی نگران شدم؟ یعنی یا منو ضعیف حساب کردن یا خودشون بدگمونن. غیر این دو تا چیه دیگه.

بابام که براش تعریف کردم گفت نه بابا تو زیادی حساسی. شاید هیچ کدوم اینا نبوده واقعا. یه چیزی گفته حالا

این یعنی جنتلمنی توجه اشتیاق 

من به هیچ عنوان بچه نمیخوام ولی شوهرم دوست داره ولی اگه ی روز بخوام بچه دار بشم باید شاسی بلند دم در پارک شده باشه تو خونه بزرگ خودم رو مبل دراز بکشم و به طلاهای زیادی که دارم نگا کنم و دو تا کارت پر از پول که حداقل هر کدوم دو ملیارد توش باشه هم زیر بالشم باشه تا بتونم ب اوردن بچه فکر کنم اره عزیزم بی مایه فطیره

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من باشم بیشتر دقت می‌کنم‌ تو رفتارهاشدیگه چیزایی شبیه به ابن گفته؟

زیاد بهش محل نمی دم. کلا فعلا راضی به ازدواج نیستم. این الان چند وقتیه اومدن رفتن ولی زیاد ارتباط چندانی نداریم یا مکالمه و رفت و آمد خاصی. واقعا هیچی توجهمو جلب نکرده که بخوام بهش فکر کنم. ولی این حرفو که زد به خاطر شباهتش به حرف خواستگار قبلی برام عجیب بود

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792