تهدیدم میکنن برای ادعای حیثیت توروخدا بیاید

پدرم اول که این ماجرا رو فهمید ناراحت شده بود و می گفت دیگه با عمم ارتباط نمی گیره ولی نامادریم چون میدونست من از این قضیه اذیت میشم مدام اون مرده رو اون نامزد منو با عممو دعوت می کرد خونمون منم اینا رو می دیدم واقعا اذآب می کشیدم بعد دعوا هی افتاده بود توی خونه واقعا تحت فشار بودم بعد از یه مدتی خواهرزاده اون نامزدم از من خواستگاری کرد من ردش کردم ولی چندین بار اومد تا بالاخره منم گفتم راه خوبیه هم برای اینکه از این شرایطی که هی اونا تردد میکنن تو خونه نجات پیدا کنم همین که ازدواج کنم برم سر خونه زندگی خودم با این پسره ازدواج کردم ولی همون شبی که قرار بود بیان خواستگاری من عمه من در کمال نامردی پیام داده بود به این پسره و باهاش تماس گرفته بود گفته بود کهرادرزاد من دختر خرابیه و اینا فلان و فلان این حرفا رو پشت سر من زده بود و من خیلی عصبی شدم خواستگاریمو دو سه بار به هم ریخت از وی خیلی ناراحت شدم و نمیدونستم کاری کنم اون موقع خلاصه گذشت رو ما عقد کردیم

بعد از اینکه ازدواج کردم نامدریم کلا حتی نذاشت بابام بابام رفت و آمد کنه اصلا کلا دیگه با من رفت و آمد نکردن از سر لج من مدام می رفت سمت عمم با اینکه قبل از این اتفاق کلا با عمم رابطه خوبی نداشت خلاصه اینا گذشت و بعد از پنج ماه که الان من ازدواج کردم شوهرم بهخاطر حرفایی که عمم و اون آقا که نامزد سابقم بود پشت سرم میزدن به مشکل خوردیم و من به شوهرم می گفتم چرا جلوشون واینویسی بهشون نمیگی حرفاشون رو ثابت کنن چرا میذاری انقدر به من حرف بزنن انقدر بی احترام میکنن و منو کوچیک می کنی خلاصه آخر این دعواها به جایی کشید که الان من توی خونه خودم هستم شوهرم ول کرده رفته شهرستان خودشون یعنی خونه رو ترک کرده بعد اون آقا هم با عمه من برای مسافرت رفته اونجا الان همدیگه رو دیدن بعد از این که اون متوجه شده که من با شوهرم دعوام شده و اینا شوهر من رفته به اون پیام داده که آره این دختره هنوز عاشق توئه اگه تو بهش بگی مهریشو ببخشه می بخشه بیا این کارو بکن من از بدبختی نجات پیدا کنم من خیلی ناراحت شدم که شوهرم همچین حرفی به اون زده بعدشم اون صبح بیدار صبح که بیدار شدم بعد از دعوا دیدم که داییش به من پیام داده بعد از دو سال به من پیام داده

الان بعد از اینکه این اتفاق افتاد داییش به من پیام داده و منو تهدید میکنه میگه که تو خونه تیمی زدی به شوهرت داری خیانت می کنی دو ساله داری پشت سر من و زنم حرف می زنی من لحظه به لحظه دارم تو رو تعغیب می کنم و از اینجور حرفا مدامم حرفایی میزنه که مشکلات بین من و همسرم بوده یعنی مطمئنم که همسرم رفته مو بمو همه چی رو بهش گفته و این الکی داره میگه من تعقیبت کردم الان پیاماشو براتون می فرستم لطفا نظرتون رو بگید که من چیکار کنم