توی خونه هستم و تنها شوهرم سرکاره
صبحانه ناهار و بعضی وقتا شام تنهایی میخورم و سر سفره با آدمای خیالی حرف میزنم بلند بلند میخندم
در طول روز فقط دارم حرف میزنم با خودم
و توی رویام
شوهرم مریضم کرد
من مریضم روانی ام
دعا کنید بمیرم چون در شان یک زن نمیبینم به این روز بیفته انقدر افسرده و بی کس ...
دعا کنید بمیرم برم از این دنیای کثیف دنیا بمونه برا اونا که خوشن دنیا بمونه برا خوشبختا نه فقیرگدای احمقی مثل من