سلام ، قبلنم گفتم ی پسری که خیلی دوستم داشت زن گرفت الان فهمیدم قبلادوست دخترش بوده زنش،من باهاش ارتباطی نداشتم ولی اون خاطرات و اون رفتاراش،اون خالکوبیاش که که برا من زده بود،یا اون رفتارایی که مدام دور خونه وخونواده ام میچرخید اعصابم بهم ریخته،اصلا باورم نمیشد که دوست دختر گرفته باشه ،واونقدری دوسش داشته که باهاش ازدواج کرده
ببین از وقتی خونمون اومد تو محله جدید همسایه این پسره شدیم،این خیلی توجه خاصی به من میکرد هرجا میرفتیم تو هیات ،عروسی همش نگام میکردسیزده بدر ی بار دوتا خانواده باهم رفتیم گردش مدام دور من میچرخید،دوستم عکس خالکوبیاشو نشونمم داد اصلا فکر نمیکردم کس دیگه هم تو زندگیش باشه