من آباد بودم؛این تو بودی که آتش بر خاکم افکندی.و اکنون،پس از سالها از پایان جنگ،آنگاه که پا در سرزمینم میگذاری،مینهایی که روزی خود کاشتی،خودت را به نیستی میکشانند.نه تو از دود جان بهدر میبری،نه من از زخم، رهایی مییابم.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بهترین اتفاق زندگیم سال 1402 اتفاق افتاد ولی سال 1402 بدترین سال زندگیم بود ،درواقع بهترین اتفاق زندگیم در بدترین سال عمرم اتفاق افتاد و در واقع حتی بهترین اتفاق هم نتونست بدترین سال رو به بهترین سال یا حتی یه سال معمولی تبدیل کنه/ من ناراحت نیستم، نمیخوام هم برگردم به اون روزا، متنفر هم نیستم، فقط حسرت میخورم کسی هست بفهمه چی میگم؟/خاطرات عجیبند.
سلام کرد محترمانه جواب میدم تا دیدم میخواد حرف بزنه میگم شرمنده پسرم اذیت میکنه یا کتری گذاشتم رو گاز روشن یا شرمنده شوهرم الان میاد خونه نهار آماده کنم وای لباسشویی روشن امان از بی برقی میترسم چیزی بشه شرمنده رد میشم
من ی مادرم ی زن که تمام دغدغه اش بچه اش امیدوارم هیچ پدرومادری امتحان نشه الهم صل ال محمدوال محمد و عجل فرجهم
من خونه قبلی یه بنده خدایی بود خیلی دوست داشت بیاد خونمون در حدی که بهونه الکی میآورد و درو فشار میداد که من برم کنار بیاد تو به دلایلی اصلا دوست نداشتم رفت و آمد کنم و همه ی بهونه هاش بی جواب موند😂