تایپک دوتا قبلیمو بخونید دیروز رفتم خونه مادرش گفتم پسرت خیلی اذیتم میکنه مادرش گفت دوتا آدم نادان هستید که دارید زندگی که همه ارزوشو دارن خراب میکنید
گفتم منم به پسرت اینارو میگم گوش نمیده خیلی فحاشی میکنه کتک میزنه هیچ تغییر نکرده تو این سالها تقصیراشم گردن من میندازه مادر همسرم کلا دیگه سکوت کرد اما با احترام رفتار کردم اونم بی احترامی بهم نکرد ..
پدرم میگه جدا شو از اوایل نامزدی میگه جداشید یه نگاهی به حرفا و رفتار های پدرم میاندازم میبینم خیلی جاها ایراد داره اما قبول نداره مثلاً همیشه میگه پدر شوهرت غیریت و مردانگی نداره پسرشو ول کرده یا به شلوار همسرم گیر میده چرا اینجوریه با اینکه پدر بزرگ خودمم همین رفتار رو با بابام داشته و همیشه از دست پدر بزرگم ناراحت میشه اما خودشم همین کارو میکنه با اینکه به همسرم همیشه احترام میذاره اما خب میفهمه کتکم میزنه خیلی بهم میریزه میدونم طلاق هم بگیرم بعدش دیگه میشم یه زندانی چون همه چیو بد میدونن اونوقت دردم میشه هزار برابر از طرفی همسرمم اصلا تغییر نمیکنه کلافم از دیروز قهره بهم چند بار گفته گمشو برو خونه بابات جاشو جدا کرده ازم میگه بعد این زندگی همینه میخای بخا نمیخای گمشو برو اصلا محل نامیده منم دیگه کناره گیری کردم کتکم زد و منم اینبار کتکش زدم حالا طلبکاره موندم تو اتاق با دخترم تنها چند بار پیام داد توهین کرد و منم با احترام جوابشو دادم گفتم پیام نده از همه جا بلاکم کرده خستم نه میتونم برم نه میتونم بمونم با خانواده ام هم نمیتونم زندگی کنم چون درکم نمیکنن یکم حالم بد میشه سریع بابام بد حرف میزنه باهام فکر میکنه طلاق ساده است ته دلم میگه بمون ته دلم سالهاست منو تو این زندگی نگه داشته احساس میکنم امتحان میشم یا خدا داره یه چیز بهتر آماده میکنه احساسم میگه همه چی یه روز درست میشه فقط صبر کن
من خوابام واقعیت میشه حتی رفتم کربلا درست شدن زندگیمو خواستم بعدش تو خواب امام حسینم قولشو بهم داد که همه حاجات رو بهت میدم حتی دیدم امام حسین برام لای قرآن نشونه گذاشته با هر سختی البته آسانی است اینو چند بار تکرار کرده بود تو خوابم میدونم یه چیزی هست اما همین صبر کردن هم برام با فشار روحی زیاده نمیخام پیش قدم بشم سالهاست من رفتم جلو اینبار حاضرم بمیرم اما سمت همسرم نرم خیلی عذاب میکشم