سلام
امروز امتحان داشتم ساعت هفت رفتم چون میگن باید ساعت هفت نیم باید تو حیاط مدرسه باشید منم زود رفتم با بچه ها درس کار کنم
خلاصه چون دوتا امتحان باهم داشتیم طول کشید و ساعتای حدود ده اومدم خونه (مدرسه به خونمون نزدیکه) جدا از این من قبل رفتن منتظر دوستم بودم تا با هم بریم اون رفته بود و من رو ندیده بود برای همین بهم با گوشی مامانش زنگ زد ساعت نه و نیم بعد تو مدرسه من رو پیدا کرد خلاصه رفتم خونه تو راه خونه دختر خالم رو دیدم (تو ی مدرسه ایم ولی شیفتمون فرق داره) ما زیر درخت وایسادیم ۵ دیقه صحبت کردیم
دختر خالم رفت من رفتم
آقا رسیدم خونه مامانم گفت کجا بودی چرا دیر کردی؟ منم گفتم تازه امتحانم تموم شده
گفت پس چرا دوستت ساعت نه نیم زنگ زده الان نه و چهل پنج دیقس من گفتم تازه همین الان رفته ۵ دیقه هم پایین وایسادم با .... صحبت کردم گفت نه پس چرا من تورو دیدم تازه اومدی پس دختر خالت چرا نبود؟ همش میگفت اگه تازه اومدی پس چرا دوستت ی ربع پیش بهت زنگ زده
خلاصه منم به دوستم زنگ زدم ببینم چی میگه زنگ زدم گفت بهت زنگ زدم چون تو مدرسه پیدات نکردم
نمیدونم چرا مامانم بهم شک داره ینی کاری کردم خودم خبر ندارم؟ نگرانمه؟ پس چرا اینجوری برخورد کرد؟
