عاشق بودم خیلی اذیتم کرد ازش جدا شدم
الان دوباره ازدواج کردم با یکی دیگه اینم اذیتم میکنه
کلا عشق مزخرف و الکیه من که دیگه باوری به عشق ندارم
ازوقتی رفت همه‌‌از نظرم‌زشتن
دلم خوش نیس
هیچکس مث اون منونفهمید
احساس ناکافی بودن بهم دست داده
اره بعد از اون از لحاظ قیافه ای خوشتیپ و پسری دیدیم که مهندس بود و مشاوره کنکور تو نگاه اول عاشقش شدم بعد چند سال که گفتم دیگه جز دکتر از کسی خوشم نمیاد بهترش هم بود ولی بازم آرزوی محال بود مثل همیشه
خودش دکتر قلب بود که خوشگل نبود ولی خب باب دلم بود قد بلند سفید چهار شونه
یه جسایی و یه چیرایی هیچ وقت تکرار نمیشه
گاهی وقتا ادم راهی جز تحمل و کنار اومدن نداره
همین مسئله برای من پیش اومد
چن ماه خواب و خوراک نداشتم، حس میکردم همه زشتن هیچ کس به چشمم نمیومد، ناخداگاه همه رو با اون مقایسه میکرپم، تیکه کلاماشو تکراز میکردم، روزی هزار بار عکسشو نگاه میکردم
و بدتر از همه اینکه اون حسی که از اون ادم میگزفتمو از هیچ کس نمیتونستم حتی شبیهشم بگیرم
گوشه گیر و منزوی شده بودم، خلاصه بگم مردم اما حونم در نرفت
بله تا دلت بخواد دیدم
هم خودم هم اطرافیان
ما فکر می کنیم عشقه اما وابستگی ،نمی تونیم قبول کنیم اشتباه کردیم اشتباه رابطه برقرار کردیم آدم اشتباهی به زندگیمون راه دادیم برا همین اصرار داریم بگیم عاشق شدیم.
اینقدرم می گیم تا خودمونم باورمون میشه
من الان دارم با مردی زندگی می کنم تمام تلاشش اینه خوشبختم کنه و بهم آرامش بده. بهم احترام می گذاره و نه تنها خودش بهم توهین نمی کنه اجازه نمیده هم کسی بهم توهین کنه، همیشه همه جا ازم مراقبت می کنه. از گل کمتر بهم نگفته. برا روح و روانم، شخصیتم، قلبم ارزش قائله. منم وقتی اینارو می بینم روز به روز بیشتر عاشقش میشم اگر رابطه ای اینا رو داشت بدون عشقه.
اگر بی ارزشت می کنه، خوردت می کنه ، با احساساتت بازی می کنه خیلی شیک و منطقی بزارش کنار بره یکی تای خودشو پیدا کنه . آدم عاقل خودشو معطل همچین کسایی نمی کنه...
اصلا حتی یک درصد نمیتونم مقایسه کنم
تو اون رابطه تشنه محبت بودم التماس میکردم بگو دوستت دارم
همسرم هر روز صبح بیدار میشه دستامو میبوسه و میگه خداروشکر دارمت
انقدر محبت میکنه که حد نداره
تو اون رابطه دائم استرس داشتم کجاس چیکار میکنه جواب پس نمیداد
ثانیه به ثانیه از همسرم باخبرم ابم میخوره بهم میگه ارامش دارم
اون دائم با دوستاش بود تو مهمونی دختر و پسر
همسرم شاید چند ماهی یبار با دوست پسرش بره بیرون
همه چیزش خانوادشه
تنها ارجعیت این بود که اون پولدار بود
همسرم وضع مالیش معمولیه
هرچی که اون نداشت همسرم داره
فقط سال اول دوستیمون خوب بود بعدش دیگ خراب شده
منم دقیقا همین بودم خیلیی به شدت هم سخت پسندم هم سخت دل ببند
دل ببند🤣
سر رابطه اولم تازه تو‌فک کن همه زندگیم بود به معنای واقعی هم صدمو گذاشتم هم شده بود هر لحظم هر ثانیم خلاصه به قول فیلما ننم بود بابام بود و...🤣🤣همه جوره هااا چند سال درگیرش بودم بعد دیگه به جایی رسیدم دیدم نه بابا هیچی نیس تش جم کن برو پی زندگیت حتی شاید باورت نشه دومی رو به خاطر اون اول زدم رد کردم و رابطمو خراب کردم بعدش دیدم نه دومی چقد عزیز بوده و من خبر نداشتم و خودمو درگیر ی اشتباه کرده بودم و قدرشو ندونستم 🥲
خواستم تهش بهت بگم که نه میشه خوبشم میشه دوباره عاشق میشی دوباره دوست می‌داری دوست داشته میشی ولی خب قدر آدمارو همون لحظه بدون این ی نصیحتیه که خودم تجربش کردم سر دومی و اینکه زمان بده و به خودت هم اصلا سخت نگیر بزار تا بگذره اون دوران برات کمرنگ بشه اون رابطه قبل و آدمش کم کم و ی چیز دیگه هم که هست به نظرم باید از نفر قبلی سیر بشی که دل بکنی من خودم اینجوری بودم ینی دیدم همه چیمو تقریبا گذاشتم وسط ولی تهش پوچه نمی‌دونم چطوری واقن خودمم ی وقتایی سواله برام ولی کندم ازش ینی از خدا میخواستم ی وقتایی که مهر این آدم اشتباه رو از دلم بیرون ببره و همونم شد فک کنم کار خدا بود وگرنه به من بود که خودمو تا آخر عمرم نابود میکردم که کردمم 😅
