بخدا
چن روز پیش مراسم ختم بابا جونم بود جلو همه دست میکرد تو دماغش در میآورد نگاش میکرد مینداخت رو زمین
یا تو سالن همه نشسته بودن گریهههع میکردن زن و مرد قاطی نشسته بودن فامیل های نزدیک بودن تقریبا مثلا عمو هام یا داداش های بابا بزرگم با بچه و نوه و نتیجه دایی بابا بزرگم دایی ننه بزرگم اینجوری
خانم جلو همه دست کرد شورتش در آورد رفت شست اومد تو سالن گرفت تو هوا نگاش کرد ببینه جلو عقبش کدومه بعد تکوندش رفت تو حیاط انداخت رو بند
وای روز اول ک خبر دادن بابا جونم فوت شده داخل ی پاسنیک پر شورت و نوار هی دستش و تو خیابون تو کوچه جلو مهمونا
شاید بگید حواسش نبوده یا مثلا اون شرایط اینجوریش کرده
اما عادت همیششه همه فامیل پشماشون ریخته بود ما لر هستیم رو این چیزا حساسیت به خرج میدیم یه خورده