آره راضیم و همونی که می خواستم شد.
خدا کمکت کنه عزیرم. ولی انقدر مهر طلب نباش . منم قبلا اینجوری بودم ولی الان سعی میکنم نباشم . هرچی بی تفاوت تر باشی بهتره بخدا
میدونم دست خودت نیست ولی دیدت رو به زندگی زناشویی خیلی رومانتیک کردی . اون مال تو فیلماست خواهرم . زندگی واقعی بی درد و رنج نیست.
عزیزدلم اخه مگه من گفتم بدون رنج و سختی باشه؟ هزازتا مشکل داشت که من باهاش کنار اومده بودم و داشتم ژندگیمو میکردم ولی بعد خیانتش و این بی توجهیاش دیگه نمیتونم بی اهیمت باشم...
من میگم فقط میخوام بینمون عشق و محبت باشه و ازش توجه ببینم ، فقط همین
مگه این چیز زیادیه که من باید همینم بذارم کنار؟
سختیا
علت جدایی من تفاوت فرهنگی و عقیده ها مون بود...یه مشکلی هم داشت بهش میگن طرحواره ی رها شدگی...ترس از دست دادن...ترس از خیانت دیدن...رها شدن...ضربه خوردن از جانب همه که منجر به شکاک شدن بشه...انتظار داشت من محدود باشم تا اون شکش گر نگیره...منم نتونستم...اولاش می گفتم درست میشه مشاور چندین بار رفتم سعی کردم هر جور شده درکش کنم...اما انگار مرور زمان مثل یه ساعت شنی از احساسم نسبت بهش کم می کرد یه بار به خودم اومدم دیدم از اومدنش به خونه خوش حال نمیشم...دوست دارم کم تر ببینمش...کم تر حرف بزنیم...آینده ام رو باهاش تصور نمی کنم...بودن کنارش حس خفگی بهم میده...حتی دوست ندارم در آینده پدر بچه ام باشه...اون موقع فهمیدم راه ما از هم جدا شده...آدم بدی نبود خوبی زیاد داشت اما من آدمی نبودم که از خودم بگذرم بابت این که اون زندگی اشتباه دوام بیاره وقتی اون از عقایدش کوتاه نمیومد و مشاوره نمی رفت.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
