چندماهه از داغ دارم میمیرم😭
خانواده همسرم 6 ماهه انواع بلاها رو سرم در آوردن،
یک روز که اون بی شرف ابلاغیه الزام به تمکین فرستاد با آدرس خونه خواهرش
خیلی حالم بد شد،
به مامان و بابام گفتم بریم من میخوام برم اونجا حالا که ابلاغ اومده
طفلکا گفتن نرو، من کلی اصرار کردم
رفتم اونجا خانوادش ریختن سرمون کلی توهین و فحش
خواهررررش جلوی چشماممم مادرم رو زد
تا یک هفته گردن مامانم کبود بود
سه ماهه پدر و مادرم شکایت نکردن و نذاشتن من شکایت کنم
بابام که همونجا رو به حرم امام رضا کرد گفت آقا دستت درد نکنه رو سفید شد توی خانواده ما، تا روزی که جلو چشمام تقاص نگیری ازشون پام دیگه توی خونت نمیذارم😭بخوای هم بگذری میرم شکایتت رو پیش مادرت میکنم(روزی که اومدن خواستگاری با اسم امام رضا و اینکه پدرشون و بیشترشون خادم امام رضا، ما رو اعتبار امام رضا وصلت کردیم جدا از بحث تحقیق و همه چی)
مادرمم بعد اون شب که گردنش خیلی آسیب دید فقط میگفت ولش کن مامان خدا جای حق نشسته
امیدوارم خدا براشون جبران کنه
ولی من از خانوادم خجالت میکشم
خیلی حالم بده که مادرم زد
امشب سرنماززززززم کلی گریه کردم
گفتم آقای غریبه مدینه خودت میدونی که ارادتم به شما اصلا یک چیز دیگست، شما کریم بودی من سائل در خونت
با اینکه اعتقادم قوی نیست ولی یک عمر، امام حسن از دهن نیفتاد
شما دیدی چطوری به ناحق مادرتون رو زدن
منم دیدم چطوری به ناحق مادرم کتک خوردم آقا😭😭😭😭😭😭
نگذر نگذر نگذرررررررررر
بخاطر خانوادم با مدارک شکایت نکردم
ولی الان پیش شما شاکیم حسابی
باااااااید تقاص بده، باید دستی که روی مادرم بلند شد خورد کنی آقا😭
چندماه دارم گریه میکنم، چندماه هر بلایی سرم در اومد دم نزدم، 😭
یک دروغ نگفتم تو هیچ دادگاهی نخواستم، ازم دلگیر بشی آقا ولی این دفعه نمیگذرم
تو هم نگذر ازشون
شاید این نفرین درست نباشه
ولی باید بدتر از این سرشون بیاد😭😔
خیلی تنهام، هیچکس ندارم برای درد و دل جز خدا و اینجا