داشتم احساس خفگی میکنم ، اولا طلاقم تموم نشده و فکرم مشغوله ثانیا نمیتونم به مرد دیگه فکر کنم چقدر این حالت قراره با من باشه ، یازده ماهه خونه پدرمم شوهرم نه واسطه فرستاد نه اومد دنبالم نه تمکین قانونی فرستاد سه سال عقد بودم چهار ماه زندگی مشترک داشتم باکره موندم شب عروسی به علت نداشتن معاشقه و پیشنوازی رابطه انحام نشد دو سه بار به همین منوال اومد ولی نشد دهن بینی و دهنلقیش عدم استقلال عمل نداشتن محبت و بی توجهیش و دخالت خونوادش خساستش علت طلاقم هستن تو روی خودم بهم گفت من اذیتت میکنم چون فکر میکنم از تو بهتر هم میتونست گیرم بیاد و ازدواج کنم خیلی جاها دلمو شکوند ولی باز تحمل میکردم واسه حفظ،زندگی تلاشی نکرد