شوهرم قرار بود ضامن بابام بشه برای یه وام
بهش فیش کسر از حقوق دادن بابام برد بانک
بانک قبول نکرد گفت باید ببره امور مالی ناجا اونجا هم تایید کنن امروز شوهرم میخواست بیاد ببره بهش مرخصی ندادن بابام انقد غر میزد و انقد عجله کرد منم خودم رفتم ناجا که فیشو بگیرم وقتی به شوهرم گفتم که رفتم کلی حرف بارم کرد بی حیا شدی بی بند و بار شدی همه جا میری و .. میدونستم اینارو میشنوم ولی دیگه توان جواب پس دادن به خونوادمو نداشتم شوهرم انتخاب لعنتی خودم بوده کوچکترین اشتباهش به چشم میاد طوری که انگار قتل کرده باشه