چند سال پیش زن عموی شیطان من اومد خونمون دید من مریضم سوپ درست کرد و کلی غذا ک مریضی بخور خوب بشی همه میدونن اون از این محبت ها نداره
به زور داشتم سوپ میخوردم بدون اجازه رفت طبقه بالا اتاق خوابم با دخترش بی دلیل یک ربع طول کشید تا اومد هول هولکی رفتن بابام شک کرد رفتیم اتاقم هیچی پیدا نکردیم اخه خیلی تو تراس گل داریم گفتیم شاید تو اون چیزی باشه بازم پیدا نکردیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
وقتی رفتیم مشهد فالگیر اونجا بودن بهم گفتن ی مادر دختری زندگیتو طلسم کردن خیلی بهت نزدیکن اونا هم اونجا بودن
من حالم بعد از اون انقدر بد شد ک بابام رفت پیش دعا نویس گفت ک اره طلسمش کردن هرکاری میکنم کارام پیش نمیره میخوام بخرم دانشگاه هرچی درسامو میخونم قبول نمیشم هرچی میخونم نمیشه ک نمیشه