والله از شهر دیگه آمدیم
سالی یبار میام (کل وسایل خونشون رو از برنج گرفتن تا گوشت و روغن …)میگیرم ولی اصلااااااا راحت نبستم
مادرشوهره هم انگار من هوووشم تا پدرشوهرم باهام صحبت میکنه میگه چرا با من صحبت نمیکنی (خودش رو میگه )
هیچی دااااااا
مجبورم تا کارمون تموم شده تحملشون کنممممممممممم
دعا کنید برام