دوتا خواهریم خانواده به شدت سختگیری داشتم خوشگل بودم خواستگار زیاد داشتم برای فرار از دست سختگیریا ب یکی از خواستگارام که خیلی پا پیچ بود یکسال منتمونو کشیدن همه تعریفشو میکردن جواب مثبت دادم اون موقع ها سرخوش بودم برام قیافه و پول مهم نبود خواستگارم ی کارگر ساده و یا قیافه خیلی معمولی بودهمه هم بهم میگفتن تو ازش خیلی سری نمیدونم خانوادم چرا با عقل من جلو رفتن چون اولین پسری بودکه محبتشو دیدم چون بایام خیلی بد اخلاق بود بهش وابسته شدم دیگه قیافشو بی پولیش ب چشمم نیومد خانوادش خیلی اذیتم کردن منم سنم کم بود مادرم ی زن ساده که فقط نصیحت میکرد همه ی اینارو گذروندم بعد سه سال بچه اولمو باردارشدم و استراحت مطلق یودم که ماه آخر که از چت شوهرم فهمیدم بهم خیانت جنسی کرد من بخاطر بچه و وابستگی ای که بهش داشتم بخشیدم موندم باهاش 😊 بچم یکم بزرگتر شده بود ک مچش دوباره گرفتم اابته اینسری خیانتش در حد چت بود باز بخشیدم ولی اعتماد بنفسم داغون شده بود خودمو کوچیک و زشت و بدبخت میدیدم به خودم نمیرسیدم فکرمیکردم که طلاق گرفتن محال بود خودمو زدم بیخیالی اخلاق شوهرم خوب شده بود که از رو کم عقلی بچه دومو باردار شدم شوهرم اخلاقش بهتر شده بود دیگه خیانتی ازش ندیدم دیگه سنم رفته بود بالاتر عاقل تر شدم شده بودم یکم به خودم اومده یودم و بخودم میرسیدم شوهرمم اخلاقش خیلی بهترشده بود وضع مالیمونم بهتر شوهرم مغازه زد درامدمون خوب بود من اعتماد به نفسم بهترشده بودو میگفتم اگه کوچیک ترین خطا ببینم دیگه طلاق ..............
خلاصه حالم بهترشده بود سرگرم ب خودم رسیدن و ورزش بودم که پریودم عقب افتاد اصلا احتمال نمیدادم ولی گفتم بزار بیبی بزنم که دیدم بلههه باردارم منی که بچه اولمو با کلی دوا و دکتر و استراحت باردار شدم بچه دوممو با بیست بار اقدام تو شوک بودم و خلاصه دنبال سقطش رفتم که شوهرم و مادرم نزاشتن با کلی صحبت منصرفم کردن حسی ب بچه نداشتم هرروز ب امید سقطش از خواب پا میشدم ب دنیا اومد حسی بش نداشتم افسردگی شدید گرفتم که هنوزم بعد هفت ماه افسردگی خوب نشده شوهرم پیش زوانپزشک بردتم قرص میخورم پیش روانشناس کلی برام طلا خریده برام ایفون 16خریده هرهفته میبرتم بیرون رستوران ولی حالم خوب نمیشه همش ب گذشته و کم عقلیام و اعتماد ب نفس پایینمو و چه خواستگارایی که رد کردم و چ احمق بودم که خیانتشو بخشیدم میفتم میخوام خودمو بکشم و این بچه این وسط بدبختیا چی بودخودمو سرزنش میکنم کاش بیشتر مراقب بودم نمیدونم چرا اینجور شدم داغوونم برام دعا کنید بخاطر غلط املایی ها معذرت خوابالو نوشتم
الان سه تا بچه داری؟؟خب دو تا با سه تا چ فرقی دارع؟؟اگ زندگیت روی رواله کوتاه بیا بخاطر بچه هات شوهرتم کاینقد باهات خوبه تا میتونی ازش پول بکش چیزی به نامت کنه کاگ باز حرکتی زد پشتوانه داشته باشی