شوهرم با برادرش مشکل پولی دارن یعنی شوهرم به برادرش پول داده حالا اون پس نمیده واینکه چون پسر اخریه مادرشوهرم خیلی هواشو داره وبه شوهرم. میگه ولش کن و نمیخوادبگیری
دیشبم که رفته اونجا برا پوله مادرشوهرم و خواهرشوهرام بهش گفتن تو پول و کاریش نداری زنت نمیزاره زنت اینکارارو بهت یاد میده
درصورتی خدا که خداشاهده اصلا من خبر نداشتم که شوهرم قراره بره اونجا شاید باورتونم نشه به جان بچه هام اصلا شوهرم بهم نگفته هم که برا چی این پولو بهش داده منم میگم مشکل خودشو برادرش حلش کنن دخالت نمیکنم حالا بگذریم که خیلی خودمون بهش نیاز داریم ولی من اصلا دخالت نکردم
برا این حرف که واگذارشون کردم به خدا
وسط همین بحث ها مادرشوهرم به شوهرم گفته بیا برو هرچی داری بده به این زنت خودش به یکی گفته که نمیخواد با این زندگی کنه میخواد هرچی داره ازش بگیره و بره
درصورتی که من حتی مهریمو به شوهرم بخشیدم و الان بچه دارم به شوهرمم گفتم هر وقت دیدی نمیتونی با من زندگی کنی بچه هامو بهم بده میرم ولی بهم خیانت نکن
حالا این حرف مادرشوهرم برام خیلی سنگین تموم شده اونا نمیدونن که من مهریمو بخشیدم میخوام برم باهاش صحبت کنم بگین چی بگم بهش چطوری صحبت کنم که بی احترامی هم نشه از دیشب تا الان به خاطر حرفاشون ناراحتم ودارم گریه میکنم چرا اینا اینقدر منو بد میبینن