من دارم دوره ی جدیدی تو زندگیم شروع میکنم دوره ی توقع محبت و رابطه ج ن س ی نداشتن از همسر بعد از نه سال تنها راهه که نرفتم ولی دیگه نه به خاطر اینکه عوض شه به خاطر شخصیت داغون خودم
میدونم اولش شایدم تا آخرش خیلی سخته ولی تا همینجاشم خیلی دور از جون همتون خریت کردم و آنقدر واسه بغلی بودنمو گرم بودنم خودمو له کردم
نمی تونید باور کنین سالها چه دردهایی کشیدم که درست بشه
آخه منه احساساتی تو مجردیم شاید اندازه انگشتهای دستم بغل نشدم اینو بدونه اغراق میگم
پدرم سختگیر
مادرم مریض روحی شدید
فکر کنم دیگه فقط اینجاست که آرومم میکنه
من دیگه میشم یه نی نی سایتی قهار
صبحها مثل امروز وقتی بغض میکنم که چرا کسی نیست منو کمی فقط کمی فشار بده بجاش میام اینجا
لطفا منو بغل کنید