کمکم کنین فکرکنین خواهرتونم

من خواستم بریم اززنداداشم معذرت خواهی کنم حتی اجازه همینکارم بهم ندادن زنگ زدن به شوهرم گفتن بیادنبال زنت ممنونم بابت دعای خیرتون🙏

اجازه ندادن اینکارو بکنم بابام ۱۳بارزنگ زدبه شوهرم تااخر جواب داد

صدای گرفته مشخص بودتازه ازخواب بیدارشده گفتن بیادنبال زنت ورش دارببرش اونم گفت خونه نیستم مادیروز اومدیم مشهد ازامام رضابخوایم ستایش برگرده بعدمن ازاونجایی که میدونستم دروغ میگه زنگ زدم تلفن خونه صدای زنگش اومداز توی گوشی بابام بازم به دروغ 

گفتنش ادامه داد بعدم گفت من ماشین رومیذارم برای مادرو.....من بااولین پرواز برمیگردم بعدگفتم دیدین

که صدای تلفن رو بازم کوتاه نیومدن

گفتن باید برگردی سرزندگیت

حتی اجازه خارشدنم بهم ندادن زنگ زدن بیا ببرش

مقصر نبودم به خداقسم 

زنگ زدن گفتن بیا زنتو ببر هرچه التمالسشون کردم قبول نکردن

یکسال ونیم باهمه بدیهاش ساختم درست نشد ونمیشه ام

دوست خوبم چراقضاوت میکنی؟چراتهمت میزنی؟من چرابایدخودمو

خوب جلوه بدم واونارو بده کنم؟دلیل

چپ افتادن خوانوادم فقط این که اون

آقا انتخاب خودم بود توعقد رابطه

داشتیم اون آقا بمن نگفته بود اعتیادداره بمن نگفته بوداسپرمش 

ضعیف من ازهرکس سوال میکنم میگن هیچکس اول ازشیشه شروع نمیکنه پس این خیلی وقته معتاده

من کل پنج شنبه رو دوتابچه های داداشمو نگه داشتم خانم گفت بچه ها

تودستو پامن میخواستن برن جهاز

خواهرشو بچینن من گفتم منم میام 

اونجا مراقب بچه هات هستم چون دلم شادی میخواست ولی گفت نه تو

دوبخت ای شگون نداره بیای توبمون

خونه بچه هامو نگه دار من چیزی نگفتم ونگهشون داشتم چراقضاوت الکی میکنی؟اگربه عنوان تاپیکم دقت

کرده باشی کمک خواستم نه نمک 

رو زخم 💔💔