شوهرم کلا اولویت هاش هرچیزی هست الا من
الان نزدیک ۵ روزه برادرش از یه شهر دیگه اومده خونمون و من خیلی خوشحالم از این بابت خیلیم استقبال کردم از اومدنش اما همسرم کلا انگار منو نمیبینه دیشب هم بعد این مدت گفت بیا بریم بیرون اون بیرون بود زنگ زد گفت پایینم بیا رفتم خیلیم حالم اوکی بود به محض ورود شروع کرد به داد و بیداد که باید ده دفعه زنگ بزنم بیای بیرون لیاقت اینم نداری ببرنت بیرون منم هیچی نگفتم ولی اون فقط ی بار زنگ زد من سریع رفتم حتی با لباس خونگی هم رفتم ینی شاید بگم ۳ دقه طول کشید
امروز هم شیفت روز بود از ساعت ۷ صبح اومدم خونه پدرم که برادر اون راحت باشه شوهرم نیم ساعت پیش زنگ زد که میام سراغت الان زنگ زده بهم میگه که بمون همونجا میخوام با بچهها ( رفیقاش) برم عروسی